۱/۱۹/۱۳۸۵
نفرت
لباسی به رنگِ نفرت بر تن داشت. به روی مرز دو عالم دیدمتان. در آغوش گرفتم آن قلبِ شکسته را. و تو دیگر بار به نظاره اِستادی. نگاهِ لبریز از پرسشام. و سکوت همیشگیات. دیگر بار و بیشتر در آغوش فشردماش. و تو در سکوتات مرا کشتی.
۱/۱۸/۱۳۸۵
زن آمد، مرد هم...
اشتراک در:
پستها (Atom)