نانوشتهها
۱۰/۰۲/۱۳۸۴
Opening!
اشک میریختم، قدم میزدم، سیگار میکشیدم و عشقبازیِ دو نیمهی ماه رو یواشکی دید میزمد، که در همین حین
گورخر
داشت به دنیای مردونه قدم میزاشت. حیف که باکرهش رو از خیلی وقتِ پیش از دست داده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر