۱۰/۱۴/۱۳۸۴

شبح سواره‌رو (محو شو)



ردیف‌هایی از ناظران، جملگی به طرف‌ِ من می‌آیند
می‌توانم احساس کنم لمسِ دست‌های وقیح‌اشان را
همهگیِ این‌ها به سمتِ جایگاه
همهگیِ این‌ها که روزی خواهیم بلعید به یک‌جا
و محو می‌شوند دیگر بار و محو می‌شوند

این دستگاه نخواهد، نخواهد توانست پیوندی بسازد
این تفکرات و فشاری که به زیرشانم
کودکی جهانی باش، از جرگه‌ای
قبل از آن‌که به زیرش کشیده شویم
و محو می‌شوند دیگر بار و محو می‌شوند دیگر بار

تخم‌هایی شکسته، پرندگانی مرده
فریاد برآرند گویی نبردیست برای زندگی
حس می‌کنم مرگ را، می‌بینم چشمانِ پر برق‌اش را
همهگیِ این‌ها به سمتِ جایگاه
همهگیِ این‌ها که روزی خواهیم بلعید به یک‌جا
و محو می‌شوند دیگر بار و محو می‌شوند دیگر بار

روحت را غرق در عشق کن
روحت را غرق در عشق کن

[Thanks to My Reticence - دی‌ماهِ ۱۳۸۴]

هیچ نظری موجود نیست: