۶/۰۴/۱۳۸۵

وداع

در آخرین نگاه‌ات
درد وداع را کشیدم
که چه خودخواهانه
سنگینی را
به دوش من
تنهای تنها می‌گذاشت
تا در خیال‌ام
در آغوش گیرم‌ات
و بوسه زنم
بر خاطره‌ی لب‌هایت
و تو را
آن‌چنان که می‌دانم
دوست بدارم

۱ نظر:

ناشناس گفت...

شفق شد
و نگران به سوگ نشستی
بادبادک بازی ات
چشمان خورشید را خراش داد