در آخرین نگاهات درد وداع را کشیدم که چه خودخواهانه سنگینی را به دوش من تنهای تنها میگذاشت تا در خیالام در آغوش گیرمات و بوسه زنم بر خاطرهی لبهایت و تو را آنچنان که میدانم دوست بدارم
۱ نظر:
ناشناس
گفت...
شفق شد و نگران به سوگ نشستی بادبادک بازی ات چشمان خورشید را خراش داد
۱ نظر:
شفق شد
و نگران به سوگ نشستی
بادبادک بازی ات
چشمان خورشید را خراش داد
ارسال یک نظر